تحلیل و بررسی فیلم «فرصتی برای به یادآوری»
داود احمدی بلوطکی
در همین ابتدای عرض شایان توجه میدانم: انتظار میرود که مخاطب عزیز، دستکم یکبار فیلم مذکور را دیده باشد.
وقتی فندک رو به اشتراک میگذاری انگار نور و روشنایی رو به اشتراک میگذاری. عشق و پول مثل سیگار میمونه تا فندک نداشته باشی چطور میتونی ازشون استفاده کنی؟
با این دو دیالوگ زیبا و عمیق، از زبان مرد دانای فیلم در لباسی ژنده و در انتظار نور!، به عمق فاجعة فیلم و گرة داستان پرتاب می شویم. «فرصتی برای به یادآوری» جان اچ لی بدون شک، فیلمی است که به یاد میماند.
سو جین، زن جوانی است که داستان عشقی نافرجامی را با مردی متاهل تجربه میکند و در نهایت تنها رها میشود. او بطور اتفاقی با یک سرکارگر حقوقبگیر از پدرش، به نام چول سو ملاقات میکند و رابطهای عاشقانه را با او آغاز میکند. کِشش بین دو شخصیت در فیلم، قابل درک ترسیم شده و رابطه آنها با هم، همهچیز را در پیشبرد این ملودرام معتبر میسازد. آنها در مقابل تفاوتهای اجتماعیشان و مخالفتِ اولیه خانواده دختر، برای ازدواج و ماندن با هم متحد میشوند. همهچیز بسیارعالی پیش میرود تا اینکه شرایطی غیرمنتظره، زندگی آنها و رابطهشان را دگرگون میکند.
فیلم، بطور قابل باوری، در دوسوی لبهای که برای خود ترسیم کرده است، به موازات حرکت میکند. هم ارادتش را و هم ریشخندش را به سینمای هالیوود، ستارههای وسترن تنها، عشق در یک نگاه و همه مثالهای دیگر، ابراز کرده است. از سوی دیگر، گروتسک حاکم بر جریان فیلم نیز، بهخوبی در دل آن نشسته و هر لحظه ما را بین خنده و اشک و برزخ بین این دو نگه میدارد.
مثال بارز این وضعیت را میتوان در محیط کار متخصص مغز و اعصاب دید که پزشک، با گریمی شبیه به دلقک، صدایی مضحک و رفتارهایی چون درگیری با پریز برق، ما را به خنده وا میدارد. کارگردان اما در دنباله، همه آن عناصری که ما به آنها خندیدیم را برمیگرداند و جلوی چشم ما میگذارد. اتفاقاتی از جمله همین پریز برق و ضبط صدایی که در ابتدا، برایمان ناملموس است.
او با این کار حساب شده، انگار از ما میخواهد:
- حالا اگه میتونی دوباره بخند!
فیلم«فرصتی برای به یادآوری»، فیلمی منسجم و با دکوپاژی متفاوت است. این تفاوت را میتوان در سکانس مواجهه سه نفرة چول سو، بهعنوان سرکارگر، مدیر پروژه و همچنین برجساز در زمان تصمیم برای تزریق سیمان ساختمان به وضوح دید. کارگردان با آگاهی کامل از اهمیت این برخورد در فیلم، دوربین را حول محور این سه نفر میچرخاند تا هر سه، بطور یکسان، از این سکانس-پلان زیبا، برای توضیح هرآنچه که باید بگویند بهره ببرند. اینجا کنش و واکنش همزمان دیده میشود.
فیلم، تقریباً همهچیز را بصورت همزمان در دل خود دارد. «فرصتی برای به یادآوری»، با اینکه فیلمی است با محوریت رابطة عاشقانه و مواجهه با معضل زوال عقل (بصورت یک کلیدواژه عام برای همة ملودارامهای کره جنوبی) اما، بطرز ویژه و جدیدی به ابعاد مذهبی میپردازد. ابعادی که در آن، نهایت دقت بکار رفته است. در سکانسی که چول سو و پدر سو جین، در کنار تابلوی مسیح ایستادهاند، مسیح همانند چول سو، یک نجار دانسته میشود و اهمیت یک نجار واقعی در مقایسه با یک نجار قلابی تذکر داده میشود و نکاتی ارزنده از این باب به مخاطب ارائه میشود. در اینجا پدر سو جین، در قامت یک واعظ نصیحتی را روانة گوش پسر میکند!
نقل قولهای سو جین، زمانی که از چول سو میخواهد تا مادرش را ببخشد نیز در نوع خودش جالب است. استعارة ساختن کلبة کوچک در قلب و جایگزینی بخشش به جای تنفر، هرچند عناصری است که دختر در تجربهاش نسبت به بخشش پدر بدست آورده است، اما در قامت موعظهای دیگر، این الطاف به چول سو نیز داده میشود.
میتوان گفت که موضوع بخشش، نکتة مهمی است که در فیلم به آن اشاره میشود. در طی این فیلم، دو عفو بزرگ وجود دارد. اولی زمانی است که پدر سو جین او را برای فرار با یک مرد متاهل (که چنین اقدامی در فرهنگ آسیایی شرمآور تلقی میشود)، او را میبخشد و دومی زمانی است که خود سو جین، به چول سو کمک میکند تا مادرش را ببخشد.
چشمان کارگردان فیلم، داستان زیبایی و رنگ را نمایش میدهد و حرکات دوربین هم به او کمک میکنند تا تصورهای عالیاش را در فیلم به تصویر دربیاورد.
اکثر ما به عناصر مشابه در فیلمهای کرهجنوبی آگاهی داریم. در مثالهای بسیاری از فیلمهای موج نوی کرهجنوبی، میتوان این عناصر و ترکیببندیهای مشابه را دید. صحنههای اکشن، زد و خوردهای دقیق و حساب شده، زخمهای کاری و کهنه در زندگی شخصیت اصلی، تجاوز، قاتلان خونسرد، طعمههای زن و ...
این عناصر که در سینمای شرق یونیک و بیهمتاست، همان عناصری هستند که «آنتوان آرتو» در «تئاتر شقاوت» دنبال میکرد. اینها نوعی همذاتپنداری را بصورت همزمان، بهعنوان کنش در ذهن ما، به مثابه مخاطب فعال میکند و سعی در رساندمان به تزکیهنفس و نوعی واکنش میکنند. این عناصر همه از یک چاشنی، یعنی «انتقام» بر میآیند.
در سکانس رویارویی چول با دوستِ سابق زنش، کارگردان به عمد، قدرتش را در ساخت همة این ترکیبها به نمایش میگذارد اما، در ادامه از آن صرفنظر میکند. او با این کار نشان میدهد که فیلم، موجی دیگر از ساختار روایی را در دل خود جای داده است. در اینجا نه از تعقیب و گریز خبری است و نه از پلیس در مقام تنبیه. چه تنبیه شونده و چه تنبیه کننده.
با بررسی جزئیات بیشتر، فیلم به ما چیزی را ارائه میکند. ساختار سینوسی فیلمنامة دقیق این فیلم، میتوانست با موسیقی احساس برانگیز (که کرهجنوبی بهخوبی از عهده ساخت آن برای فیلم برآمده است) همراه شود و ما را بهعنوان مخاطب، به چالشی جدیتر بکشاند. کارگردان اما به نظر میرسد آن را بصورت یک سپر دفاعی در اختیار خودش و ما میگذارد. بارزترین زمان در فیلم با این نگاه، خواندن نامة به شدت تکان دهندة سو جین به چول سو، پس از واقف شدنش از بیماری و روند پیشرفت آن است. زمانی که چول، نامه را روی قلبش میگذارد!. از این دست کارها، در سینمای بالیوود و در سریالهای عامهپسند و سفارشی ترکیه به وفور دیده شده است. اما کارگردان، با ارائه سبک خاصش در طول فیلم، خودش را از این اتهام ننگین مبرا میکند.
پارادوکسی که در دلِ گروتسک است و در بالا بدان اشاره شد، در مواجهه با مادر چول نیز ما را دچار همین برزخ میکند. در ابتدا شاید همة ما، رای و حق را به چول سو بدهیم و بخشیدن مادر را بواسطة دادن بدهیهایش توسط فرزند، سخت بدانیم. از آن گذشته، او چول سوی قهرمان ما را، زمانی که او تنها یک پسر بچه بود، نزد نجاری بداخلاق میسپارد تا از او مراقبت کند. کسی که چول(به ظاهر) از او متنفر است. این وضعیت اما با تقابل مادر و پسر، در سکانسی که کارگردان آن را با نهایت دقت و ظرافت و بدور از تملق، در زندان طراحی کرده است، میشکند و مادر نیز، به جمع ترحمشوندگان اضافه میشود.
چیزی که این فیلم را به شکل خاصی از جنبههای فنی، فیلمنامه و کارگردانی متمایز میسازد، بدون شک اجرای بازیگران اصلی است. اگر این یک فیلم خوب است، پس ستارهها نیمی از این افتخار را کسب کردهاند. بازیگران تقریباً بیعیب و نقص هستند و لحظات درخشانی را در فیلم به نمایش میگذارند. با چنین بازیگران خوبی، تقریبا غیرممکن است که نسبت به اتفاقات فیلم بیتفاوت باشیم و در طول مسیر هیجانزده نشویم.
فیلم در نوع خودش یکی از بهترینها است و بدون شک یکی از بهترین فیلمهای آسیایی دهة گذشته است. فیلمهای اکشن و نوآر، نقش مهمی را در گسترش سینمای کره جنوبی در سراسر جهان ایفا کردهاند. اما همانطور که بسیاری از طرفداران سینمای کره میدانند، ملودرام، مهمترین ژانر فیلمهای کرهای است و مسلماً کاملترین سبک هم برای سینمای این کشور محسوب میشود. فیلمهای قدرتمند زیادی در مورد اثرات مخربی که آلزایمر بر روی انسانها میگذارد، ساخته شده است. «هنوز الیس ۲۰۱۴»، «شاعری ۲۰۱۰» و «خاطرات فردا ۲۰۰۶» برخی از بهترینهای این محور هستند. اما هیچ یک از آنها، به اندازه «فرصتی برای به یادآوری» یک واکنش عاطفی را در ذهن مخاطب ایجاد نکردهاند. این فیلم به خاطر بررسی بسیار ساده و صادقانة آلزایمر و نحوة مدیریت عشق در شخصیتها و ارائه چهرة جدیدی از بخشش، ازدست دادن، تلاش برای حرکت رو به جلو با وجود شکستها، مسائل مربوط به خانواده، صمیمیت، شغل و ...، بسیار پیشتاز است.
فیلم را به دو نیمه باید تقسیم کرد؛ نیمه اول، آشنایی زن و مرد با هم و تشکیل اوقات مشترکشان است. نیمه دوم اما بصورت عمیقتری دنبال میشود. در این مرحله از فیلم، به واسازی وضعیتِ دردناک سو جین و آلزایمر او و همچنین اتفاقاتِ سنگینِ پیرامون این وضعیت و تمام چیزهای با ارزشی که شخصیتها با هم ساختهاند میپردازد. از این نقطه به بعد، فیلم به تمامی تلاشها برای حفظ این داربست مهم، علیرغم سرعت پیشرفت بیماری سو جین، تمرکز میکند و از این به بعد است که هر قدم سو جین، غمگین و ترسناک به سمت ناشناختهها میرود و حافظه او محو میشود.
فیلمهای قدرتمند زیادی در مورد اثرات مخربی که آلزایمر بر روی افراد و عزیزان خود میگذارد، ساخته شده است. «هنوز الیس ۲۰۱۴»، «شاعری ۲۰۱۰» و «خاطرات فردا ۲۰۰۶» برخی از بهترینهای این محور هستند. اما هیچ یک از آنها، به اندازه «فرصتی برای به یادآوری» یک واکنش عاطفی در ذهن مخاطب ایجاد نکردهاند. این فیلم به خاطر بررسی ساده و صادقانه آلزایمر و نحوه مدیریت عشق در هر دو شخصیت، و ارائه چهرة جدیدی از بخشش، ازدست دادن، تلاش برای حرکت رو به جلو با وجود شکستها، مسائل مربوط به خانواده، صمیمیت، شغل و ...، بسیار پیشتاز است.
گاهی اوقات در تلاش برای رسیدن به برخی از اهداف مهم در زندگی، ما از مسیر خود خارج میشویم و آنچه که در نهایت برای ما میماند، خاطرات آنهاست. حالا با ازبین رفتن تدریجی این خاطرات خوشایند چه باید کرد؟
حس درماندگی، به صورت درخشانی در فیلم به تصویر کشیده شده است و ما بهعنوان تماشاگر، میدانیم که سو جین حافظهاش را از دست خواهد داد. این در حالی است که خود او نمیداند و بنابراین نمیتواند کاری هم در این باره انجام دهد.
«فرصتی برای به یادآوری»، درس بسیار مهمی دربارة خاطرات ما به ما میدهد. مفهوم پشتپردة این فیلم، به اندازه کافی ساده است و کارگردان سعی نمیکند بیش از حد آن را دراماتیک کند. موضوعی که اغلب، به طرحی از پیش ترسیم شده و خستهکننده منجر میشود.
این مطلب در شماره 127 ماهنامه چوک منتشر شده است و کپی از آن با ذکر منبع بلامانع است.