نقاب هنر

نقاب هنر

جایی برای معرفی آثار
نقاب هنر

نقاب هنر

جایی برای معرفی آثار

در فیلم های پارک چان ووک، سرنوشت با کارت‌های بی‌رحم بازی می‌کند و گاهی هم تقلب می‌کند...



تحلیل و بررسی فیلم «همدردی با خانم انتقام‌جو»

محصول: کره‌جنوبی

سال ساخت: 2006

نویسنده و کارگردان: پارک چان-ووک


انتظار می‌رود مخاطب آگاه نه تنها فیلم مذکور، بلکه سه‌گانة انتقام این کارگردان که شامل همین فیلم و دو فیلم پیشین، «همدردی با آقای انتقام‌جو» و «همکلاس قدیمی» را دست‌کم یک‌بار دیده باشد.

 

مقدمه

فیلم «همدردی با خانم انتقام‌جو»، ظاهراً قرار بود تا سه‌گانة انتقام را با محوریت همین اصل یعنی «انتقام» کامل کند؛ اما ایدة اصلی‌ تریلوژی پارک در این مسیر، عمیق‌ و عمیق‌تر شد تا جاییکه این آخرین قطعه، زیرکانه، تمامی قطعات را در بستری فراتر از معنی تک‌بعدی انتقام، در دل خود جای داد.

زنی جوان ۱۳ سال پیش، با اعتراف به یک جنایت وحشتناک، همه را به حیرت انداخته بود؛ آدم‌ربایی و قتل یک کودک 6 ساله. او اکنون از زندان آزاد شده‌ و رازی را همراه خود دارد که از رسانه‌ها و حتی از ما تماشاگران مخفی کرده است. «گئوم-جا»، شخصیت اصلی فیلم، تمرکزش را صرف تصفیه ‌حساب با مردی کرده که زندگی او را نابود کرده است و در واقع، هستة اصلی فیلمنامه، با همین مضمون آغاز می‌شود؛ انتقام و دیگر هیچ.

«همدردی برای انتقام بانو» به‌جای اینکه سعی داشته باشد تا بصورت فیلمی درخشان جلوه‌گری کند، صرفاً در راستای اهداف کارگردان و برای جمع‌بندی مبحث سه‌گانه‌اش پیش می‌رود و می‌توان گفت: فیلم، یک حرکت مناسب در جهت کامل کردن نقشه پارک به حساب می‌آید. در مقابلِ فیلم فوق‌العاده مبتکرانه و سینمایی «همکلاس قدیمی»، این فیلم در سایه حرکت می‌کند تا تأکید، همچنان بر روی هسته مرکزی سهگانه باقی بماند.

 

شخصیت‌ها

«بائک»، دقیقاً بصورت نمادی افراطی از انسان‌های شیطان‌صفت در فیلم‌های آسیایی (بخصوص کره‌جنوبی) است. چهره‌ای که «چویی مین-سیک» کارکشته، نقشش را فوق‌العاده درآورده است. انتخاب او برای این نقش، آنهم پس از درخشش وی در «همکلاس قدیمی»، اتفاقی و از سر قحطی بازیگر نبوده و کارگردان، «چویی مین-سیک» را با علم به اینکه «پیش‌فرضی» از آن در ذهن مخاطب برجای مانده، برای این نقش کلیدی انتخاب کرده است. او از یک انتقام‌جو در «همکلاس قدیمی»، تبدیل به یک «هدف انتقام» برای بانوی انتقام‌جو شده و اکنون هدف «خشم» است.

پارک چان-ووک، با این چرخش زاویه درخشان، به اهمیت «دایره خشونت» تأکید کرده و کمی که قصه پیش می‌رود، تمامی شخصیت‌های کلیدی در دو پارت پیشین این سه‌گانه، به جمع، شخصیت‌های این فیلم و د رجایگاهی متفاوت ظاهر می‌شوند و جایگاه ویژه‌ای را در داستان فیلم می‌گیرند.

پیچیدگی شخصیت گئوم-جو، بیشتر از دیگر شخصیت‌ها به چشم می‌آید و درست هم است. او در دو وجه، باید داستان را در مسیر فیلم به جلو هدایت کند. تصویری از یک قاتل که تشنة انتقام است و در مقابل مادری فداکار که حاضر است برای فرزندش هر‌کاری انجام دهد. یک دقت کم‌نظیر در پردازش شخصیت توسط پارک را باید ستود. او برای دوسویة شخصیت گئوم-جو، وجه اشتراکی تعبیه کرده است؛ هر دو دلسوزند.

به همین ترتیب، عملکرد چوئی مین-سیک نیز به‌نحو کاملی در نقش آقای بائک در روبروی او و مکمل او قرار می‌گیرد که جرائمش به‌تدریج در فیلم آشکار می‌شود.

 

پیرنگ

این فیلم برای سومین بار، نمایشی تمام‌عیار از «تقاص» را در این سه‌گانه و با محوریت «انتقام» به اجرا می‌گذارد. تقاص برای جنایت‌های تکان‌دهنده که هرکدام از آنها در فیلم‌های خود، کابوس مخصوص به‌خودشان را دارند. در این فیلم اما پارک، با اندکی حرکت به سمت مقولة مذهب، جهت فیلمنامه را از دو اپیزود قبلی اندکی جدا کرده و در انتهای فیلم، با مهارت آن را به پکیج اصلی برمی‌گرداند. او با این کار قصد داشته تا خشونت و انتقام را به مذهب آغشته کند و ثابت کند که این دو مرزی مبهم دارند؛ کاراکتر اصلی که گذشتة خوبی نداشته و قبل از زندانی شدنش، جامعه کشورش را در بهت و حیرت فرو برده، اکنون به مریم مجدلیه تبدیل به شده که هاله‌ای از خلوص و پاکی، او را احاطه کرده ‌است!.

پارک با دقتی عالی، انتقام را راه‌حلی از آب گذشته معرفی می‌کند. او قهرمان فیلم (و همچنین ما) را، بر اساس پایه‌ای قوی که در دو فیلم پیشین بنا گذاشته، مجاب می‌کند که بی‌رحمی در مجازات خطاکار، امری طبیعی است. او داستان را به طرز فریبنده‌ای در فلش‌بک‌های زندگی قهرمان ما پیش می‌برد که بخش مهمی از این گذشته، در سلول کوچکی می‌گذرد که چند زندانی دیگر با گئوم-جا، همراه هستند. در ادامه، همین هم‌سلولیها در صفحه نمایش داستان مطرح می‌شوند و هر کدام از آنها، نقش مهمی را در بازگشت قهرمان به آرامش و گرفتن انتقام او ایفا می‌کنند؛ بطور مثال سارق بانکی که به‌همراه شوهر مکانیکش به او کمک می‌کنند تا تفنگ مخصوصش را بسازد.

 

تحلیل

فیلم را باید در نیمة خالی لیوان نیز بررسی کرد و هدف غایی کارگردان را مبتنی بر پوچی مسائل مطرح شده در نظر گرفت. پارک، «بانوی انتقام» را در مقایسهای خاص با فیلم‌های ساب‌ژانر وحشت قرار می‌دهد و با کشاندن تصویر به سمت و سوی فضای سورئالیسم، مسیر فیلم را توجیه می‌کند. او، بانوی انتقام را در یک کابوس همیشگی (هرچند که به اندازه همکلاس قدیمی ترسناک نیست) قرار داده که در نهایت، به پایانی دلسرد تبدیل می‌شود. فیلم بطرزی جالب، از انزجاری که در طول مسیرش به ما خورانده و همزمان در ما رشد داده است، بصورت نامحسوس فاصله می‌گیرد. او در اصل با این تشت آب یخ، تمرکز روایت فیلم را به سمت پوچی سوق می‌دهد.

رویأهای تلافی‌جویانه گئوم-جا، در سرزمین زمستانی رخ می‌دهد که در مجاورت جنگلی سایه‌دار قرار دارد؛ چشم‌اندازی که بیشتر مانند یک بازی ویدئویی است. این فضا در واقع ریشه در گذشتة شخصیت اصلی داستان دارد و کارگردان، ضمیر ناخودآگاه او را این‌گونه هدف گرفته و به تصویر درآورده است.

توالی افشای‌ داستان در فیلم، بصورت موجی از فیلم‌های به هم متصل است که در این توالی، انگیزه‌های لازم برای هر کنش نیز، توضیح داده می‌شود. ایدة انتقام که بن‌مایة هر سه فیلم محسوب می‌شود، در اینجا آشفته و گاهی بی‌ثمر به نمایش در می‌آید؛ پارک با کشاندن اصل ماجرا در دل گرافیک تصاویر، نشان می‌دهد که انتقام، همان‌طور که تمایل دارد تا در دنیای واقعی وجود داشته باشد و نفس بکشد، به همان اندازه هم، نقشی جدی را در حل مسئله ندارد. این ملاحظه و ایجاد پارادوکس توسط کارگردان، عملی آگاهانه است؛ پارک در طول فیلم، آن میل به انتقام را که در صحنه‌های آغازین به خورد مخاطب داده است، در انتهای فیلم کاهش می‌دهد و دور خونخواهی را به حداقل می‌رساند. حتی می‌توان گفت آن را نامحسوس پس گرفته است.

پارک استادانه صحنه‌های خشن و اقدامات خشونت‌آمیز را با ترکیبی از طنز سیاه، تعلیق، عمل و خشم نمایش می‌دهد که مخاطب را در بروز هرگونه پیش‌داوری فلج می‌کند. جنبه معنوی فیلم و بررسی اصول اخلاقی انتقام در فیلم نیز، در نوع خود جالب و صادقانه است و نسبت به دیگر فیلمسازانی که به چنین موضوعی پرداخته‌اند، روشنفکرانه تلقی می‌شود‌. بطورکلی فیلم، بخوبی یک کمدی سیاه را از آب درآورده و کمتر به ابتذال ناشی از صحنه‌های واقعی انتقام آغشته شده است. فیلم، دارای ترکیبی جالب است که دائماً بین کمدی، رئالیسم و کاریکاتور در رفت و آمد است.

یک صحنة به‌شدت تکان‌دهنده در فیلم وجود دارد که به‌عنوان نگین نمایش خشونت در فیلم می‌درخشد. والدین کودکان، به نوبت ضربة چاقویی به بدن بائک می‌زنند و همگی او را به قتل می‌رسانند. این سکانس، به شدت قدرتمند است. اندکی پس از گرفتن انتقام با این روش خاص، وقتی به خودمان رجوع کنیم، خواسته‌ خودمان را در کالبد والدین و در مسیری مشابه خواهیم دید و این ترسناک است؛ در واقع ماهیت آثار پارک، مواجهة مخاطب با خودش است.

داستان در نیمة دوم فیلم، به‌طور قابل‌توجهی تیره‌تر از نیمه اول پیش می‌رود و بیننده، فقدان رستگاری، احساس گناه و دلسوزی را همزمان با هم تجربه می‌کند. قوس و کمان چشمگیر این فیلم، بر زمانی متمرکز شده ‌است که گئوم-جا، از گرفتن انتقامش التیام نیافته است.

فیلم «همدردی با خانم انتقام‌جو»، فراتر از حس کشندة انتقام در دو فیلم اول است و در مورد خودِ خشونت صحبت می‌کند. در اینجا انتقام قهرمان ما، همانند نوعی رستگاری و یا کفاره دادن گرفته می‌شود‌. در نتیجه شخصیت اصلی، تبدیل به یک فرشته/قهرمان می‌شود که آن، گئم-جا ‌است.

 

جمع‌بندی

سئوالی اما از پس چهرة معصوم گئوم-جا مطرح می‌شود؛ چرا او با سنگدلی، انتقام کودکانی را که توسط «بائک» کشته شده‌اند را بر دوش والدینشان می‌گذارد؟ آیا مکانیسمی که در نیمه دوم فیلم، برای ارضای عطش همه (از جمله مخاطب) بکار گرفته شده، قابل توجیه است؟ واقعیت این است که پارک، در این امر دست خود را باز گذاشته و به‌همین دلیل مورد انتقاد قرار نمی‌گیرد. در ابتدای فیلم، گئوم-جا، در حال ترک زندان، با کیکی مواجه شده که نماد زندگی جدید بدون جرم است. او کیک را به زمین پرتاب می‌کند. در پایان فیلم اما، او با بشقاب دیگری روبرو می‌شود و تمام صورتش را به داخل آن فرو می‌برد. این صحنه ممکن است به طوری عریان، عطش زن را برای کمک معنوی بیان کند، اما تا پایان فیلم، پارک به او کمک نمی‌کند و این نیاز را در همان شمایل انتقام حل و فصل می‌کند.

هیچ قاتل قراردادی و تبه‌کار حرفه‌ای در فیلمهای پارک وجود ندارد. همة آنها تنها انسان‌هایی هستند که قربانیان سرنوشت و حماقت‌های خودند. پارک ما را وادار می‌کند تا دنیایی را در نظر بگیریم که در آن، نیات خوب به اشتباه می‌رود، افراد شایسته کارهای بد انجام می‌دهند و سرنوشت با کارت‌های بی‌رحم بازی می‌کند و گاهی تقلب می‌کند.

او ما را به جایی تاریک می‌برد، به صفحه می‌چسباند، تحریک می‌کند و با دستکاری ماهرانه احساساتمان، ما را آزار می‌دهد. در عین حال همین فیلمساز موضوعات فراگیری در مورد رنج، انتقام و رستگاری را هم ارائه می‌دهد و حتی در تاریک‌ترین لحظات فیلم‌هایش، تکه‌های حیرت‌آور و دل‌خراش از بشریت ناب را جای می‌دهد. این جادوی سینمای اوست. او ما را در جاهایی که حتی فکر هم نمی‌کنیم حاضر می‌کند و یقه‌مان را می‌چسبد. تا به خودمان بیاییم می‌بینیم در حال تکان دادن یکی از مهره‌های صفحة بازی پارک هستیم. بسیار سخت است که به او اجازه نفوذ داده نشود.

در پایان باید بگویم: درست است که موضوع انتقام، به‌ویژه برای مخاطبان کره‌ای بسیار برجسته است؛ آنهم به‌دلیل تاریخ این کشور و اینکه این مردم، این شانس را نداشته‌اند تا از جامعه‌ای که آن‌ها را سرکوب کرده بودند، انتقام بگیرند. و طبیعی است که خشم زیادی را در این فیلم‌ها مشاهده کنیم اما باید دقت داشت که این فیلم‌ها نه به تولید خشم، بلکه به کنار گذاشتن خشم می‌پردازند و این بسیار حائز اهمیت است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد